باسلام
فکر می کنم باخواندن کتاب نامیرا فصل جدیدی به روی من باز شده ..درفصل اخر کتاب غمی تمام وجودم را گرفت،،بر غریبی امام حسین ،،، وحتی الان بر غریبی امام زمانم ،،،واین غم روزهاست که روح وفکر من را همراهی مکند مردمی که با نامه های خود امام را فرا خواندند وهم اکنون درجبهه ی مقابل امام هستند سعی میکنم جایگاه ان مردم را ریشه یابی کنم انها منکر اسلام نبودند ولی افقی را که اسلام در نهایت دنبال میکرد نمی شناختند تصورشان این بود که اسلام امده امور دنیایی انها را سر وسامان بدهد فکر کنم این تفکر مردم ان زمان از سقیفه شروع شد که همه می دانستندعلی (ع) حق است ولی حاکمیت علی را قبول نکردند واین نکته علت شد که وقتی نسبت به حق کوتاه بیایی عملا باطل را پذیر فته ای ،،، در چگونگی دیدن کربلا اگر بصیرت فهم فاجعه امویان شناخته نشود که چه نقشه که در سر داشتند ،،هرگز به فهم کربلای حسین نخواهیم رسید ودر این صورت به هیچ کجا نخواهیم رسید ،،،
باید بفهمییم که چگونه می توان در بازار عشق وشهادت میشود خود را بدهید واسلام از دست رفته را باز ستاند وبا شهادت هرگز راه ادامه اسلام به بن بست نمی رسد ام باید متوجه این باشیم که وظیفه ما اکنون چیست وچطور میتوانیم دچار زرق وبرق دنیا نشد وکاری برای امام زمان واسلام کرد ،،،چطور خود سازی کنیم که در موقع عمل ثابت باشیم ،، ودر دنیا واخرت شرمند نشویم ،،،
ان شاالله ،،در این مسیر خدا وامام زمان یار وراهنمایی ما باشند
بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین